اوضاع فرهنگ بهتر از اینها بود اگر...
امروز بعد از گذشت ۳۵ سال از انقلاب اسلامی و اهداف اعلام شدهاش که انقلابی فرهنگی بود و شاید اصلیترین هدفش انسان سازی، باید از خود بپرسیم در کدام مرحله و چه وضعیتی قرار داریم؟
آیا امروز مجموعهٔ فرهنگ ما در خدمت انسان سازی است یا خیر؟
آیا امروز از فرهنگی که در ابتدای انقلاب شعار برائت از آن را میدادیم دورتر شدیم یا به آن نزدیکتر؟
و اینکه مسیر آینده فرهنگ ما به چه سمتی در حرکت است؟
حقیقت این است که در نوشتهٔ حاضر قصد بررسی این سؤالات را نداریم. پرسشهای بالا صرفا برای توجه به موضوع مطرح شدهاند.
در این نوشته قصد داریم به این مسأله بپردازیم که فارغ از هر گونه قضاوتی مبنی بر اینکه در شرایط حاضر در چه وضعیتی قرار داریم، در صورت در نظر گرفتن چه مواردی، امروز وضعیت فرهنگی بهتری داشتیم. و یا اینکه اگر توجه خود را به چه مسائلی معطوف کنیم در آینده روندی صعودی را برای قطار فرهنگ انقلاب ترسیم خواهیم کرد.
خلاصه اینکه در این نوشته قصد داریم به این مسأله بپردازیم که:
اوضاع فرهنگ بهتر از اینها بود اگر...
اول: بیشتر با مبانی امام و رهبری آشنا میبودیم:
هر انقلابی اصول و محکماتی دارد که آنها را باید در اندیشه بنیانگذارانش جست. و از آنجا که به قول آقایان فلاسفه علت مبقیهٔ هر چیز همان علت محدثهٔ آن است، پس باید اصول و اهداف شکل گیری انقلاب را درست شناخت. چرا که در ادامه مسیر مسائلی پیش خواهد آمد که تشخیص میزان درستی مواضع در قبال آنها، بسته به شناخت اصول و اهداف انقلاب و عرضهٔ آن مسائل پیش آمده بر این اصول خواهد بود. تا از این طریق نسبت قرب یا بعد هر مسأله با اصول مشخص گردد.
در مورد حضرت امام (ره) و اندیشههایشان مطلب کاملا روشن است. آنجا که مقام معظم رهبری فرمودند: ما میراث بزرگ امام خمینى و همهى ارزشها و اصول آن را حفظ خواهیم کرد.
فلذا اندیشههای امام خمینی (ره) جزء محکمات انقلاب ماست و این طبیعی است که ادامه بنای انقلاب اسلامی باید بر پایههای محکمات آن استوار باشد.
در مورد مقام معظم رهبری هم بحث به همین شکل است. ایشان که با راهبری حکیمانه خود، امروز به عنوان پدر ایران نوین شناخته میشوند جامعیت فکر و اندیشه ایشان به نحوی است که از جوانی زبانزد بوده و اگر به سخنرانیهای ایشان در جوانی رجوع کنیم متوجه این مسأله خواهیم شد.
الآن و در این روزگار که دیگر بماند.
از طرفی فایدهٔ آَشنایی کامل با اندیشههای امام و رهبری به صرف دریافتن معارف کلام آنان خلاصه نمیشود. شاید مزیت پنهان و البته بزرگتری که در این امر وجود دارد متأثر شدن از نوع نگاه این دو بزرگوار است. چرا که این مساله قابل انکار نیست که مأنوس بودن با اندیشههای یک متفکر، پس از مدتی سبک نگاه او را بر انسان مستولی میسازد.
از این رهگذر چیزی که ما امروز بیشتر از هرچیزی به آن نیاز داریم «هم افق شدن» به لحاظ فکری با امام و رهبری است. تا از این طریق بتوانیم در پیش آمدها موضع درستی انتخاب نماییم.
دوم: بیشتر با آثار فضلای حوزه آشنا میبودیم:
«مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویی سال ۹۱ فرمودند: معرفتهاتان را بالا ببرید. عزیزان من! سقف معرفت خودتان را، سایتهای سیاسی و اوراق روزنامهها و پرسه زدن در سایتهای گوناگون قرار ندهید؛ سقف معرفت شما اینها نیست. سطح معرفت را بالا ببرید. با قرآن، با نوشتجات مرحوم شهید مطهری، با نوشتجات فضلای بزرگی که خوشبختانه امروز در حوزههای علمیه حضور دارند، آشنا شوید. امروز فضلای جوانی در حوزههای علمیه هستند که میتوانند در این قسمت به مجموعهٔ جوانهای دانشگاهی یاری بدهند؛ کمااینکه کارهای خوبی هم دارد انجام میگیرد. سطح معرفت دینی بالا برود؛ این یکی از کارهاست که حتماً لازم است. به نظر من آن کاری که مهم است انجام بگیرد، مطالعات اسلامی است.»
شاید ضروریترین، مهمترین و مقدماتیترین علمی که هر جوانی برای حضور در هر عرصهای اعم از فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اصلاً برای تمام زندگی خود نیازمند به آن هست «اسلامشناسی» باشد. چرا که ما معتقدیم اسلام در همهٔ مسائل موضع دارد و صرف مسلمان بودن در مناسک کافی نیست. بلکه باید در هر مسألهای مسلمانانه نگاه کرد، مسلمانانه فکر کرد، مسلمانانه تصمیم گرفت و مسلمانانه اقدام کرد.
حال سؤال این است در صورت عدم شناخت کافی از اسلام با همه جوانب آن و بدون پیدا کردن دید اسلامی، چطور میتوان گلیم خود را، مسلمانانه، از آبِ پیشامدها بیرون کشید؟
اینجاست که پای مسأله اولویت در مطالعات به میان میآید. در این زمینه باید گفت اگر ما خیلی از جنبههای مطالعاتی خود را حذف کنیم یا ضریب کمتری دهیم شاید کمتر به مشکلی برخورد کنیم. اما اگر پای اسلام شناسیمان لنگ بزند وامصیبتاست.
شاید یکی از علتهای تأکید رهبر انقلاب بر مطالعهٔ آثار شهید مطهری همین نکته باشد.
سوم: نگاه جبههای را در خود تقویت میکردیم:
مجموعاٌ چند مؤلفه هست که همهٔ آنها ذیل نگاه جبههای قرار میگیرند. ما در اینجا تنها به یکی از این فاکتورها اشاره میکنیم.
به این شکل که هر فعال جبههٔ فرهنگی باید با این دید وارد صحنه شود که هدفِ همهٔ ما بالا رفتن و پابرجا بودن پرچم فرهنگ انقلاب است. حالا چه فرقی میکند من این توفیق را پیدا کنم یا دوستان من. مهم عَلَم این جبهه است که باید در اهتزاز باشد.
شاید یکی از دلالتهای این حدیث شریف هم همین باشد که: «کسی که به فعل گروهی راضی باشد گویا در آن گروه است.»
داشتن این نگاه هم برای خود شخص مفید است و هم برای کل جبهه. به این شکل که این نگاه مانع از حسادتها و خودخواهیهای پوچ شخصی خواهد شد و در نتیجه سبب تقویت کل جبهه میشود و شخص را ترغیب میکند تا هر جا عمل مثبتی مشاهده نمود در پی تقویت و ترویج آن برآید. و در صورت نبود این نگاه گاهی عاقبت خود شخص ممکن است به سقوط بینجامد.
در اینباره گفتنی اینکه در خاطرات انقلاب هست که وقتی جناب حاج شیخ مجتبی قزوینی (ره) که از پدران مکتب تفکیک مشهد و از ارادتمندان حضرت امام خمینی (ره) و قیام ایشان بودند، وقتی در قم نزد آیت الله سیدکاظم شریعتمداری رسیدند و از علت عدم همراهی و حمایت آیت الله از قیام امام خمینی (ره) پرسیدند با این پاسخ مواجه شدند که: من و حاج آقا روح الله با هم شروع کردیم. الآن او جلو افتاده و من عقب ماندهام. دیگر من حاضر نیستم بیایم.
چهارم: وجه فرهنگی شخصیتمان بر دیگر وجوه ما غلبه داشت:
یادم هست وحید جلیلی جایی میگفت: «کسانی که بیشتر شخصیت فرهنگی دارند یعنی ابتدا فرهنگی هستند و بعد سیاسی و از موضع فرهنگ وارد هر مسألهای میشوند ثبات و عاقبت به خیری بهتری دارند و کمتر دچار انحرافات و اعوجاجات فکری و عملی میشوند.»
اما متأسفانه گاهی مشاهده میشود برخی دوستان حزب اللهی دغدغههاشان، موضع گیریهاشان، نوشتههاشان، نگرانیهاشان و مطالعاتشان صرفسیاسی است. لذا این مسأله هم در آینده ممکن است برای خودشان مشکل ساز شود و رویکرد سیاسی صرف به مسائل داشتن، آنها را به سیاسی کاری مبتلا کند و هم بخش عظیمی از نیروهای فرهنگی این جبهه را که میتوانند فعال باشند از صحنه بیرون نگه دارد.
ضمن اینکه در تاریخ انقلاب هم اگر مشاهده کنیم خواهیم دید افراد فرهنگی وقتی از این موضع به مسائل سیاسی ورود پیدا کردند هم خود سرنوشت بهتری داشتند و هم تأثیر مثبت تری بر اطراف گذاشتند.
پنجم: ترازوهایمان را تغییر میدادیم:
اگر دقت کنیم خواهیم دید غالباً معیار وزن کشی فعالیتهای فرهنگی ما باسکولی است. یعنی از دید ما فعالیتی کار فرهنگی است که حجیم، پر سرو صدا، پر زرق و برق و دهان پرکن باشد. کمتر پیش میآید کارهای کوچکی مثل نقل یک حدیث، یک خاطره، یک بیت شعر و امثالهم را کار فرهنگی بدانیم. این مسأله هم به این خاطر است که تمام صحنهٔ زندگی را عرصه کار برای فرهنگ نمیبینیم. صرفا به جلسات، همایشها و اموری از این دست عادت کردیم.
ششم: بیشتر بازیگر بودیم تا تماشاگر:
غالب ما همواره منتظریم تا دیگران عملی انجام دهند و سپس در پی تحلیل و نقد و بررسی آن برآییم. حالا فرقی نمیکند آن دیگران، دوست ما باشد در جبههٔ خودی یا دشمن ما در جبههٔ مقابل. تکلیف نقد است!
اصلاً تو گویی وظیفهای غیر از تحلیل و بررسی افراد یا جریانات فرهنگی نداریم. یا در حال نقد وزارت ارشادیم، یا درگیر صدا و سیماییم یا جشنواره فجر و یا نقد آرگو و لینکلن.
گویا خود مسئول نیستیم جریانی راه بیندازیم. گویا خود نباید هنری یاد بگیریم. هیچ مسئولیتی در قبال تولید اثر فرهنگی و یا حداقل توزیع آن احساس نمیکنیم.
و اینچنین است که حال و روز کاریکاتورهایی با کله و زبان بزرگ و دستان کوچک را داریم.
در پایان باید گفت در کنار موارد ذکر شده حتماً موارد دیگری نیز هست که میتواند در فهرست بالا قرار گیرد.لذا جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی نیاز به خودانتقادی همیشگی دارد تا همواره پویاییاش را حفظ و تقویت کرده و با سرعت بیش از پیش به سمت قلههای تمدن اسلامی حرکت کند.
چرا که همه میدانیم اگر کاری قرار است برای انقلاب اسلامی و فرهنگ آن صورت بگیرد تنها و تنها به دستان همین جوانان مؤمن و حزب اللهی خواهد بود. دیگران نه خیلی انگیزه و دغدغهای برای این مهم دارند و نه اگر حتی بخواهند، توانش را.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0